من حجابم را دوست دارم . . .
در خنکی سایبان چادرم؛ طراوت را احساس می کنم . . .
می دانید؛ واقعاً نمی دانید چه لذتى دارد وقتى سیاهى چادرم، دل مردهایى که چشمشان به دنبال خوشرنگترین زنهاست را میزند .
نمی دانید؛ واقعاً نمی دانید چه لذتى دارد وقتى مردهایى که به خیابان می آیند تا لذت ببرند، ذره اى به تو محل نمی گذارند.
نمی دانید؛ واقعاً نمی دانید چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش، در خیابان قدم می زنید؛ در حالى که دغدغه این را ندارید که شاید گوشه اى از زیبایی هاتان، پاک شده باشد و مجبور نیستید خود را با دلهره، به نزدیکترین محل امن برسانید تا هر چه زودتر، زیبایى خود را کنترل کنید؛ زیبایى از دست رفته تان را به صورتتان باز گردانید و خود را جبران کنید.
نمی دانید چقدر لذتبخش است وقتى وارد مغازه اى میشوم و میپرسم: آقا! اینا قیمتش چنده؟ و فروشنده جوابم را نمی دهد؛ دوباره می پرسم: آقا! اینا چنده؟ فروشنده که محو موهاى مش کرده زن دیگرى است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمی بیند. باز هم سؤالم بی جواب می ماند و من، خوشحال، از مغازه بیرون می آیم .
لذتش را درک میکنم وقتى در خیابان و دانشگاه و... راه میروم و صد قافله دل، همراه من نیست.
لذتش را درک میکنم وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاک و افکار پلید مردان شهرمان نیستم.
لذتش را درک میکنم وقتى می بینم که می توانم اطاعت خدایم را بکنم؛ نه هوایم را.
لذتش را درک میکنم وقتى در خیابان راه می روم؛ در حالى که یک عروسک متحرک نیستم؛ یک انسان رهگذرم.
واقعاً نمی دانید چه لذتى دارد این حجاب من که آنرا با شور سرشار عشق و معرفت پذیرفته ام!
برداشت مستقیم از وبلاگ http://shogheeparvaz.parsiblog.com
کلمات کلیدی :